دل نوشته های من
خیال نقش تو
|
۸ اسفند ماه رو هيچ وقت نميتونم فراموش كنم...
روزي كه كارت عروسيت رو بهم دادي... انقدر خوشحال شدم كه نمي تونستنم خودم رو بي تفاوت نشون بدم و خنديدم و تو ناراحت شدي... و نديدمت تا.... بيخيال... چقدر دلم براي شبهاي چهارشنبه سوري تنگ شده... واسه بازي هاي كودكانه واسه فال حافظ گرفتن روي پشت بوم.... و نگاه هاي سرد تو و نگاه هاي پرسشگر من... چقدردلم واسه روز اول عيد تنگ شده...وقتي با بيتابي خونه هاجي بابا منتظربودم كه بياي و تو هميشه دير ميومدي... چقدر دلم تنگ شده واسه برنامه ريزي سيزده بدر... واسه رفتن به باغ... واسه بي محلي كردن هاي تو و اذيت هاي خودم... واسه بالا رفتن از تپه توي سكوت... واسه خوندن شعر هميشگي من....و زمزمه سكوت تو... (( هرگز نخواستم كه به داشتن تو عادت بكنم...)) واسه برگشتن از باغ و بي تابي تو... چقدر دلم براي بودن هاي گاه و بيگاه تنگ شده... هميشه غيرمنتظره بودي... من عادت كردم به تو... چه كنم با اين دل بيقرار...
نظرات شما عزیزان: |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |